روز مرگم, همه را مست کنید از می ناب
باده نوشید فراوان ,همگی مست و خراب
بهر آمرزش من ، میکده خیرات کنید
بهر آرامش من, غسل دهیدم به شراب
شب ختمم نه کسان جامه خود را بدرند
نه نماز و روزه ی قضایم ز ملا بخرند
واعظ و قاری و مداح ورودش ممنوع
مرده شور ِهمه ی مرده خوران را ببرند
جمله سیمین بدننان رقص کنان ناز کنند
حیف زیبایشان است لچک باز کنند
همه اموال مرا میکدهای باز کنند
آنقدر مست نمایند که پرواز کنند
باورم نیست به رکعت که سراسر عدد است
سر ِ خود را وخدا ،جنس ِکلاه از نمد است
پارسی نزد خداوند نمازم خوانید
که خداوندِ جهان ، جمله زبانها بلد است
روز مرگم هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مست و خراب از می و انگور کنید
مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید
مست مست از همه جا حال خرابش بدهید
بر مزارم مگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ
جای تلقین به بالای سرم دف بزنید
شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید
روز مرگم وسط سینه من چاک زنید
اندرون دل من یک قلم تاک زنید
روی قبرم بنویسید وفادار برفت
آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت