میخواهم فاحشه بشوم

          صحرا 
            بازدید : 243
          چهارشنبه 1394/07/08
           نظرات (29)
        

. . . ﺩﺧﺘﺮﻱ 10 ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﻧﺸﺎﺀِ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ

ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﻧﺸﺎﺀ " : ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺷﻮﻡ " . . . . . . . . . .

ﺷﺎﻳﺪ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺑﺎﺭﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻳﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﺷﻐﻠﻲ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ !!!

ﺧﻮﺏ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻫﺎ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﻲ ﮐﻨﻨﺪ!!!

ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧید، ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺷﻐﻞ ﺧﻮﺑﻴﺴﺖ !

ﺧﺎﻧﻢ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﻣﺎ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺍﺳﺖ (ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﮔﻔﺖ!) ﺗﺎ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺩﻟﻢ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺖ

ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﺖ ...

ﺣﺘﻲ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﻲ ﮐﻨﺪ. ﻣﻦ ﻫﻢ ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪﻡ. ﺷﺎﻳد ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ

ﺧﺎﻧﻢ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ

ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻮﻥ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﺧﻨﻬﺎﻳﺶ ﻻﮎ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﻱ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﻲ ﭘﻮﺷﺪ .

ﻭﻟﻲ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻌﻤﻮﻟﻴﺴﺖ ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ! ﺑﺎﺑﺎ ﻫﻢ ﭘﻴﺶ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ

ﺧﺎﻧﻢ ﺧﻮﺑﻲ ﻧﻴﺴﺖ! ﻭﻟﻲ ﻳﮏ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮ ﻣﻲ ﮔﺸﺘﻢ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ !!! ! ﮔﻔﺖ ﺍﺯﺵ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺎﺭﻱ ﺩﺍﺷﺘﻪ!

ﺑﺎﺑﺎﻱ ﻣﻦ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﻣﻲ ﺳﺎﺯﺩ (ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺍﺳﺖ) ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﻳﻌﻨﻲ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﺷﺒﻴﻪﻣﻬﻨﺪﺱ ﻫﺎﻱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ!!؟

ﺧﺎﻧﻢ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﻘﻂ ﮐﻠﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺩﻳﺪﻡ! ﺑﺎﺑﺎ ﻳﮑﻲ ﺯﺩ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﻭﻟﻲ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩ! ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﭼﺮﺍ ﮐﺘﮑﻢ ﺯﺩ!!؟

ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ...! ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺑﺸﻮﻡ ﭼﻮﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﻲ ﮐﻨﻢ ﺁﺩﻡﻫﺎﻱ ﻣﻬﻤﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ! ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺑﻪ ﺯﻥ ﻫﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻧﻤﻲ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ﻭﻟﻲ ﻣﺮﺩ ﻫﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﻲ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ (ﻣﺜﻼ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺎﺑﺎﻱ ﻣﻦ!)

ﺯﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﻲ ﮐﻨﻨﺪ، ﺷﺎﻳﺪ ﺣﺴﻮﺩﻱ ﺷﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﭼﻮﻥ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ ﺯﻧﻬﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺣﺴﻮﺩﻱ ﻣﻲ ﮐﻨﻨﺪ!! ﺧﺎﻧﻢ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺁﺩﻡ ﻣﻬﻤﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻱ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ!

ﻫﻤﺸﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﻋﺠﻴﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻳﮏ ﺯﻥ ﺭﺋﻴﺲ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻌﻀﻲ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ!!!

ﺑﻌﻀﻲ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺳﺮﺵ ﺷﻠﻮﻍ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﻠﺴﻪ ﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺁﺧﺮ ﺷﺐ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭﻣﻲ ﮐﻨﺪ! ﻫﻤﮑﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺗﻮﻟﺪ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ... ﻣﻦ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ.

ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﺩ ﭘﺎﺭﮎ، ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﺪ! ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺑﺸﻮﻡ ﭼﻮﻥ ﺑﺎﺑﺎ ﺗﻮﻟﺪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻳﺎﺩﺵ ﻧﻤﻲ ﻣﺎﻧﺪ!!!

ﺗﺎﺯﻩ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﭘﻮﻝ ﺩﺭ ﻣﻲ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺯﻭﺩ ﺯﻭﺩ ﻣﺎﺷﻴﻨﻬﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ، ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﻫﻢ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻲﺁﻳﻨﺪ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻭﺭ ﻭ ﺁﻥ ﻭﺭ ﻣﻲ ﺑﺮﻧﺪ

ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺎ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺻﺤﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﻭﻟﻲ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﻡ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺜﻞ ﮐﺎﺭ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻧﮑﻨﺪ...

(این است یکی از درد های جامعه ما)

برچسب ها میخواهم فاحشه بشوم , انشا دختر ده ساله ,

ارسال نظر برای این مطلب

	این نظر توسط مسافرخاطره ها در تاریخ 1394/07/09 و 13:31 دقیقه ارسال شده است

			نه تو می مانی و نه اندوهو نه هیچ یک از مردم این آبادی ... به حباب نگران لب یک رود قسم،و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم می گذرد،آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ... لحظه ها عریانند...به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز!

	این نظر توسط گیتی رسائی در تاریخ 1394/07/09 و 11:40 دقیقه ارسال شده است

			سلام صحرا جان من بار دوم بود که این انشا را خواندم راستش کاملا فراموش کرده بودم . ولی فقط میگویم زبانم و ذهنم بهم ریخته نمیدونم چی بگم چون نمیتونم در این باره فکر کنم . انحطاط ببین ما را به کجا میکشاند. ممنونم عزیزم از حضورت دلم را شاد کردی. خیلی خیلی سپاس خدا به حق دل عاشقان سرگردان مرا به آنچه که بودم دوباره برگردان به کد خدایی آبادی به دور از عشق نه این رعیّت خانه خراب و سرگردان یقین که عشق و غمش حکم نان انسان است ولی امان که اگر در گلو بماند نان جناب عشق عجب باغبان بی رحمی است دو لاله چیدن از آن باغ و این همه تاوان! به قدر قدرت هر کس ستم سزاوار است مگر که بید چه دارد برابر طوفان خدا بریده ام از عشق و زندگی دیگر به آیه آیه توبه به جان الرحمان پاسخ : سلام بانو ممنون از حضور قشنگتون بله واقعا تاثر برانگیزه

	این نظر توسط شاهرخ در تاریخ 1394/07/09 و 0:41 دقیقه ارسال شده است

			مال و فرزند همان میوه ممنوعه ی بهشت است اختراع کاندوم کلید ورود به بهشت است بیا ای حوّای زیبای من ، بهشت زیر پای من و تست بدون فرزند ، درب های بهشت بروی من و تو باز است حوّای زیبای من ، بیا بر گردیم به بهشت برین آنجا که داشتن مال و فرزند حرام است من و تو که رانده شده بودیم از بهشت کلید ورود دربهای بهشت عشق است بهر عشق و عشقبازی آفرید خداوند بهشت برین را خداوند بهشت همان خداوند عشق است شاهرخ

	این نظر توسط شاهرخ در تاریخ 1394/07/09 و 0:35 دقیقه ارسال شده است

			روزی خواهم آمد با کوله باری از عشق تا تقسیم کنم عشق را بطور مساوی به همه ی خلقهای جهان روزی خواهم آمد و عفریته ی جهل و نادانی را از جهان عاشقان خواهم راند در آن روز مردم دنیا جز عشق و دلدادگی و محبت و بوسه و آغوش یکدیگر چیزی را نمیشناسند و بر عاشقان خود ظلم و ستم نمیکنند در آن روز کم غایت توقع بوسی است یا کناری در آغوش معشوق شاهرخ

	این نظر توسط شاهرخ در تاریخ 1394/07/09 و 0:31 دقیقه ارسال شده است

			مست از باده ی شرابم کردند از جور و ستم زمانه آبم کردند هزار پیراهن پاره کردم در این روزگار از بهر شکار صیدم کردند شاهرخ

	این نظر توسط شاهرخ در تاریخ 1394/07/09 و 0:09 دقیقه ارسال شده است

			سلام یغمای عزیز ... داستان انشای دختر بچه ی 10 ساله در این پست شما یک واقعیت محض و یک درد بزرگ اجتماعی است که در جامعه ی ما از این درد با سلام و صلوات میگذرند ... و اخیرا که سازمان عفو بین الملل نیز که توسط امپریالیسم غرب هدایت میشود فاحشگی را بعنوان یک شغل رسمی در جهان معرفی کردند و فاحشه ها را کارگران جنسی نامیدند و جهان را بسمت برده داری پیش میبرند ... نیاز جنسی و عاطفی نیاز طبیعی بشر است امّا وقتی مورد سو, استفاده ی استعمارگران قرار میگیرد و آن را وسیله ای برای نان در آوردن زنان قرار میدهند همه چیز زشت میشود نیاز جنسی و عاطفی نیاز طبیعی بشر است و باید فقط پاسخگویی نیاز طبیعی جنسی و عاطفی باشد نه وسیله ی استثمار ... و این مسئله بزرگترین مشکل جامعه بشریست که اگر حل نشود هیچ مسئله ی دیگری درجهان حل نخواهد شد و جنگ و جنایات و جنایت های جنسی ادامه خواهد داشت ... به امید روزی که خورشید عدالت بتابد ... موفق و پیروز و کامروا باشید ... لحظاتتون بعشق و شادی ...

	این نظر توسط شایان در تاریخ 1394/07/08 و 23:13 دقیقه ارسال شده است

			سلام دوست خوب و مهربون .. تقدیر و تشکر میکنم از حضور پرمهرتون در وبم .. خوشحالم کردین .. شما هم با افتخار لینک شدید .. امیدوارم روز های خوبی در پیش داشته باشین پاسخ : مرسی از حضور سبزت دوست من

	این نظر توسط سـایــت عـاشقـانه لاوین20lavin20 rzb ir در تاریخ 1394/07/08 و 21:24 دقیقه ارسال شده است

			سلام واقعا چی بگم ن میشه گفت خوب و ن میشه گفت لایک ان شالله ک مشکلات جامعه زود تغییر کنه پاسخ : ممنون خسته نباشی شما کلا ذهنتو درگیره مسایل اجتماعی نکن اذیت میشی دوست خوب من

	این نظر توسط یکی در تاریخ 1394/07/08 و 19:53 دقیقه ارسال شده است

			ببخشید لینکت نکردم فعلا تو خط لینک کردن نیستم معذرت ولی تو همچنان سربزن منم میام اگه این وبم باقی بود می لینکمت

	این نظر توسط یکی در تاریخ 1394/07/08 و 19:49 دقیقه ارسال شده است

			آره واقعا پاسخ : سلام قربون آدم چیز فهم

❮123 ❯

دلنوشته های عاشقانه

حکیمانه

مناسبتی

میخواهم فاحشه بشوم

آمارگیر وبلاگ

دانلود آهنگ جدید

آپلود عكس